سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۴

...

با يك آمريكايي اگر بنشيني شايد بارها كلمه"من" را به كار برد: من فكر مي كنم...من احساس مي كنم.....من مي گويم... به نظر من... با اينكه زياد "من" مي شنوي اما منيتي نمي بيني. اما فروتني ،...مي بيني. با يك ايراني اگر بنشيني شايد يكبار هم كلمه"من" را نشنوي. چراكه منيت در نظر او بد است من گفتن بد است.اما كوه تكبرش روي سرت خراب مي شود.ايراني فكر مي كند خداست! اينها هيچ كدام ايرادي ندارد.اشكال اين است كه ايراني موحد نيز هست!!!!

زبان چكامه

چيزي كه همواره در ايران زياد بوده شاعر است. تعداد كتب تذكره اي كه ما داريم(كه داخل هر كدام دست كم چند هزار شاعر آمده) به تنهايي از كتب شعر ديگر ملل بيشتر است. حالا يك سوال و يك دغدغه پيش مي آيد:آخر اينكه زبان چكامه سرايان و نقش ارتباطي چكامه رادر اين مرز و بوم بايد جدي گرفت. اما سوال :چه اتفاقي افتاده كه انديشه وران ايهام شاعري را بر بيان روشن ترجيح داده اند؟آيا جز پاسخ تكراري استبداد حرف ديگري نيست؟