رسول ملاقلی پور به مثابه متن: حاشیه ای هویت شناختی بر یک مجلس یادبود
1- متونی که ما ایرانیان بر اساس آنها هویت فرهنگی و اجتماعی و فرديمان را می خوانیم، و متون جدیدی که تولید می کنیم، گرانبار از اسطورهاند. یعنی میل داریم که هرچه بیشتر چنین باشد. این یعنی که فرآیندهای ناخودآگاه در معناسازی هویتیمان بر فرآیندهای آگاه می چربد. اينکه بدانيم چه نوع اساطيري را در اين فرآيند به کار مي گيريم بخشي از آگاه شدنمان به اين فرآيند است.
2- برساختن انسانهای اسطوره ای نقش برجسته ی کتیبه ی هویت ماست. حتي هويت سازماني و اداري مان: پارسال که به موزه کليساي وانک در اصفهان رفته بودم چند دقيقهاي مبهوت طرح کاغذ سربرگ در يک نامه رسمي شاه عباس بودم. بر صدر اين صفحه تذهيب شده قابي با حواشي گل و مرغ و اسليمي نقش شده بود و من انتظار داشتم در دل قاب، عنواني که نشاني از اين سازمان حکومتي باشد قرار گيرد. مثلا سلسلهي جليله ي صفويه، پادشاهي چنين و چنان يا.... اما تنها نام مبارک شاهنشاه به عنوان نماد هويت رسمي انتخاب شده بود. سازمانهاي ما هنوز که هنوز است بيش از آنکه از اهداف و استراتژيها و تاريخچهشان هويت بگيرند از روسايشان هويت ميگيرند. سازمان ما زود رنگ رييسش ميشود. غرض اينکه اشخاص براي ما متن هويتياند.
3- بر همين مبنا مباحثات اجتماعي ما بر اساس تفسيرکردن اشخاص اسطورهاي مان سامان مييابد. نه گفتگو در باب مسايلي مشخص و استراتژيهاي گوناگون حل آن مسايل. هنوز که هنوز است جناح هاي راست و چپ در کشور ما مشروعيت نظرگاههايشان را در تفسيري خاص از امام ميجويند. امام متن هويتي است و هرکس مي کوشد منافع خويش را در آن متن بيابد و امام خود را نقش زند.
4- اشخاص ديگر نيز به فراخور جايگاه اجتماعي و تاثيري که نهادهاند امکان تبديل شدن به متن هويتي را مييابند و دستمايهي اسطورهسازي و داستانپردازي هويتي مي شوند. به ويژه پس از مرگشان. زندگي متني اين آدمها پس از مرگشان آغاز ميشود. مرگ، آدمهای واجد این شرایط را از حاشیه به متن می آورد و به اندازه ظرفيتهاي معناپذيري شان، از انسان بودن به سمت افسانه بودن برمی کشد. قابليت برخي تاريخي و گويي ابدي است مثل امام حسين يا حافظ. و قابليت برخي کوتاه مدتتر. همين قابليت است که باعث ميشود هنوز بازتفسير شريعتي موضوعيت داشته باشد. همين قابليت در مرتضي آويني بود که پس از فقدانش به نشاني از هويت فرهنگي براي جماعتي از غربستيزان و علاقمندان به روايت دفاع مقدس بدل شد و مرتضايي اسطورهي برساخته شد. دیشب در مجلس يادبود رسول ملاقليپور به دعوت ابراهيم حاتمي کيا، تفاسير کمجان و کمرنگ اما گونهگوني که از او شد، قابليتهاي او براي متن شدن را لااقل در يک محدوده جمعيتي و زماني خاص عيان کرد:
5- سينماگران بر جستجوگري اجتماعي او و اينکه بدنبال طرح دردها و دغدغههاي اجتماعي با زباني تلخ و صادقانه است تاکيد داشتند. البته با چاشني نوستالژي ايام جنگ. اينجا ملاقلي پور کسي بود که رودربايستي نداشت و حرفش را ميزد. اينجا او اسطورهي اعتراض و اصلاحجويي به سبک ايراني است. در بيان ابراهيم فياض وجواد طوسي، ديگر سخنرانان اين جلسه، او بدل به نشاني از روح عدالتطلب و آنارشيگر ايراني شد که مي خواهد خود با پرخاشجويي عدالت را اقامه کند. اين معنا را در بيان محسن رضايي به شکلي نمادين ميتوان يافت: جناب سردار با عباراتي بي آداب و ترتيب گفت من گاهي به رسول به شوخي ميگفتم در هر صنف و طايفهاي آدم لات وجود دارد که حرفش را بيپرده ميزند، اما هنرمندان را فکر نميکردم. تو لات جماعت اهل هنر هستي.( درباره فرهنگ لاتي و لوطيگري اينجا را نگاه کنيد)
سياستمداران از جمله شهردار تهران که سخن گفتند او را هنرمند انقلابي متعهد دانستند. پيام تسليت رهبر انقلاب نيزبر اين معنا تاکيد داشت.
برخي نيز ازداستانهاي پيشگفته اسطوره زدايي ميکردند. خانم مسني ميان جمعيت بود که با حالتي متاثر ميگفت از هنرپيشه هاي قديمي فيلمفارسي است و خيلي ربطي به دفاع مقدس ندارد اما امروز نيرويي او را به اينجا کشيدهاست. گلشيفته فراهاني با چشمي اشک آلود از اين گله کرد که ما برخي چيزهاي ملاقلي پور را نميگوييم يا نديدهايم. انگار بخواهد بگوید که ملاقليپوردر نظر او يک هنرمند انقلابي يا معترض اجتماعي نيست. ملاقلي پور براي او کسي بود که طبق خاطره ای که نقل کرد، براي شاد کردن کودکان بيسرپرست از چارچوبهاي اجتماعي بيرون ميزند و براي دل خود و بچهها ترکي ميرقصد، رقصیدنی.