سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۴

...

با يك آمريكايي اگر بنشيني شايد بارها كلمه"من" را به كار برد: من فكر مي كنم...من احساس مي كنم.....من مي گويم... به نظر من... با اينكه زياد "من" مي شنوي اما منيتي نمي بيني. اما فروتني ،...مي بيني. با يك ايراني اگر بنشيني شايد يكبار هم كلمه"من" را نشنوي. چراكه منيت در نظر او بد است من گفتن بد است.اما كوه تكبرش روي سرت خراب مي شود.ايراني فكر مي كند خداست! اينها هيچ كدام ايرادي ندارد.اشكال اين است كه ايراني موحد نيز هست!!!!

3 Comments:

Blogger Adel Andalibi said...

من از اين عبارت كه ايراني ها موحدند ، وجه طنز مساله را منظور داشتم:1-همه شان خدا هستند2- همه شان موحدند
نتيجه: هيچ خدايي غير از خودشان را قبول ندارند.يعني همديگر را قبول ندارند و به قول رفيق ما امير همايون آبشان به يك جوي نمي رود.

خرداد ۱۸, ۱۳۸۴ ۷:۴۲ بعدازظهر  
Blogger Adel Andalibi said...

در انديشه عرفاني من فاني است كه جلوه تمام حق است نه منيت و انانيت

خرداد ۱۸, ۱۳۸۴ ۷:۴۴ بعدازظهر  
Blogger Adel Andalibi said...

شريف عزيز ، امير همايون سلام
غرض من از اين پست، نه تحقير ايراني است نه ستودن بيگانه. گزارش يك مشاهده است از رفتار آدميان.
بي گمان عادل با ظرفيتهاي اخلاقي و منش هاي بزرگ كه اگر يافت شود بيشتر در اين سوي زمين است بيگانه نيست.
اما انحطاط اخلاقي جامعه خودرا نمي تواند نديد بگيرد.قصه درباب رفتار يكي دو نفر ايراني نازنين و بسياراروپايي كج نهاد نيست.برآيند رفتار جامعه امريكايي و اروپايي از آنچه مااكنون شب و روز تجربه ميكنيم اخلاقي تر است.زعماي ما گمان ميبرند غرب دچار بحران و منجلاب اخلاقي است وما بحمدالله اگر هيچ چيز نداريم شرط آدميت را به جا مي آوريم.زهي خيال باطل.اگر آنها در بحران اخلاقي اند ما در جهنم اخلاقي هستيم.
نيك مي دانم كه درد شما تردد و ترديد ميان من استاندارد آمريكايي و من عرفاني نيست و دردتان يافتن هويت است.هرچند گويا شاگردتان را در اين دودلي يافته ايد.معاذالله.من نه دودلم نه ميان اين دو.جاي ديگرم برادر.كاش ميديدي.بيگمان مجاهد في سبيل الله نيستم .ديندار و با مليت نيز.بايد اگر رمقي باشد زباني خلق كنم.
من به خواري ها و خردي هاي خودم مفتخر نيستم . سعي مي كنم شرمنده هم نباشم.به آنها اذعان دارم. همه كم يا بيش چنين ايم. آدميزاد.اما راه اين كه وجوه ارزشمند يا به تعبير شما فرهمند وجود ما جلوه غالب باشد ، نه انكار خواري هاست نه پنهان كردنشان. چنانكه آدم پنهان كرد آنگاه كه از بهشت بيرون شد.
يا چنان كه زبان شيرين و بوسيدني تو مي گويد:الهي بميرد.
در صلحم.بي گمان نشئه ي ديگري است.
مني شگفت و ستودني در همه ما قابل خلق است. كه مانند شما مطمئنم از فرد فراتر مي رود. اما ايمان قوي دارم كه تفرد و تشخص درآن شرط است. همين است كه نسبت به ايده هاي سوسياليستي براي طرح انداختن آن من برتر سخت بدگمانم.شريعتي همين كار را كرد. شما نيز از قرار چنين در سر داري.نظام چندين ساله ما نيز.اما شما كه تاريخ داني بهتر واقفي كه تفرد آدمي را موقت مي شود گفت كه الهي بميرد و همه لذتش را ببرند، چنانچه بچه هاي جنگ و انقلاب بردند صوفيان داستانها بردند فهيم ميبرد ما نيز زماني مزه شيرينش را چشيده ايم.اما اين فرمول بدرد زندگي يك جامعه پايدار نمي خورد. مثل مستي مي ماند يا بهتر بگويم اعتياد.به قول همان بابا افيون توده هاست خبر نداشت كه ايده خودش افيونتر است.اشكال به گمانم در واحد تحليل باشد.شما و همه اينها كه نام بردم از فرد به جامعه پل مي زنيد و تفرد، چون خوار پنداشته مي شود آگاهانه و با رغبت به عنوان بهاي دستيابي به من برتر يا به قول شما من كشوري پرداخته مي شود.بايد دنبال پيشنهاد بهتري بود.مثلا از فرد به گروه پل زد يا به حوزه ارتباطي هر شخص. مفصل است.
جزميت و يقين شايد موهبتي باشد كه شما نصيب خود كرده ايد.آرامشتان مي دهد و من هيچ مخالف نيستم كه شما آن را تجربه كنيد. موهبت است اما يكي از ايراد هايش اين است كه فروتن ترين مردمان را در جايگاه خدايي مي نشاند تا ديگرمردمان را پند دهند و بند نهند.
با مهري سرشار
و ارادتي دروني آرزو مي كنم به قشنگ آرزوهاي بلندتان برسيد. بادا همگان بهره مند باشند. اين خرد و خوار بچه نيز.

خرداد ۲۵, ۱۳۸۴ ۱:۱۰ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home