شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۵

قبر اينترنتي و حقوق بشر

حامد، يكي از دوستان دانشگاه در گروه اينترنتي فارغ التحصيلان چنين نوشته: حقوق بشر متوفیٰ: امروز خیلی دلم گرفته است. در گنبد کاووس احساس تنهایی بدجوری مرا آزار می‌دهد. اصلا نمی‌دانم چرا باید در شهری زندگی کنم که هیچ احساس تعلق جدی ـ نسبت بدان ندارم. باز خدا را شکر که خانوادۀ همسرم اینجایند. اگرنه از تنهایی می‌مردم. البته کنون هم جز همان یک خانواده برای رفت و آمد، کسی را ندارم. با روحیات جمعی من سازگار نیست. من تربت جامیم. ده سال در تهران بوده‌ام و در آنجا با آن همه آدم دوست و رفیق شده‌ام. الآن چرا باید در شهری باشم که مرا نمی‌شناسند، آشنایی در آن ندارم، تنهایی رنجم می‌دهد.... راستی، اگر من بمیرم، در کدام قبرستانم دفن می‌کنند؟ بهشت نبی تربت؟ بهشت زهرای تهران؟ امامزاده یحیای گنبد؟ وضعیتم طوری است که نسبت به هیچ کدام احساس خوشایندی ندارم. اگر تربت وطن من است، چرا هیچ تربت جامی مرا هم وطن خود نمی‌داند؟ چرا از دید آنها من که پدر و مادرم از شهرهای دیگر آمده‌اند و ساکن آنجا شده‌اند، تربتی محسوب نشوم؟! البته حق دارند؛ من آن قدر غریبه‌ام که حتیٰ لهجۀ تربت جامی را هم بلد نیستم درست صحبت کنم. تهران هم که اصولا برای هیچ کس وطن نیست؛ بماند که تهرانیها به من و همۀ خراسانیهای آن سوی مشهد ـ که در شهر خویش، تربتی محسوب نمی‌شویم ـ «افغانی» می‌گفتند. گنبد هم که حال و روزش معلوم است و اصولا به کسی که حدود دو سال در شهری ساکن شود، نشاید هم‌وطن گفت. خدایا پس من چه کنم؟ مرده شور مدرنیته را ببرد که این همه آدمها را بی‌هویت می‌کند. چرا باید جد اعلای مادرم از یزد به امر حکومت کوچ کند و سر از تربت جام درآورد؟ چرا باید پدربزرگ پدریم ژاندارم باشد و برای مأموریت در تربت جام مستقر شود؟ من از مدرنیته شکایت دارم. من یک انسانم. این حق من است که در قبرستانی دفن شوم که بر سر گورم آشنایان همگی حاضر گردند. به آن غربیهای بی‌انصاف بگویید این را هم به لیست حقوق بشر اضافه کنند: حق برخورداری از قبری در یک قبرستان آشنا و در مجاورت اشک و آه آشنایان قدیم.
جالب است بدانيد در جواب اين نامه پيشنهاد شده بود، حامد يك قبر اينترنتي براي خودش درست كند تا هر كس خواست با يك كليك برايش فاتحه بفرستد!